روناک خانومروناک خانوم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

عشق مامان و بابایی روناک خانوم گل

خواب روناکم

داریم میریم  خونه مامان اعظم شهرستان این عکسو ازت توی ماشین گرفتم خیلی خوشگل خوابیده بودی عزیزم                                        ...
2 تير 1394

دو ماهگی دخترم

دو ماهگی دخترم اینجا تازه  از خواب بیدار شدی و داری خستگی در میکنی  فدااااااااااااااااااااااات بشم       ...
2 تير 1394

دخترم بغل باباییش

اینجا دختر خوشگلم رفته بغل باباییش عزیزم ببین چقدر کوچولویی                                                     اینجا همش 17 روزته عزیزم مامانی خوشگلم ...
2 تير 1394

جشن 10 روزت

این عکسم  روز جشن ده روزگیت گرفتم عزیزم البته بخاطر رفتن به بیمارستان جشنمون روز 12 روزگیت برگزار شد عزیز دلم                                                   ...
2 تير 1394

روناک وقتی بیمارستان بود

عزیزدلم اینجا عکساییه که تو بیمارستان بودی                                    مامان فدات بشه جیگرم برات کباب شده بود نمی دونی اون  دو روز که تو بیمارستان بودی چقدر من سردرد گرفته بودم روز اول خودم بابا سرت بودم با اینکه خیلی سر درد داشتم ولی دلم نمی اومد تنهات بزارم تو خیلی کوچولو بودی روناکم تا فردا عصرش هم بالا سرت موندم غروب هر کار کردم نمی تونستم سر پا وایسم بخدا چشام داشت در میومد تازه عمل مرده بودم مامانی فدات واسه همین به بابایی گفتم مامان اعظمتو بیاره بیمارستان بالای سر تو تا من بیام خونه وقتی اومد من رفتم خونه دستش...
2 تير 1394

دختر عزیزم وقتی زردی گرفتی

مامان فدات این عکس ماله روزیه که زدی گرفتی نمی دونی چقدر ناراحت شدم اینجا 4 روزته عزیزدلم نمی دونی با چه حالی بردمت دکتر با مامان اعظم بودیم وقتی دکتر گفت باید بستری بشی خیلی ناراحت شدم بخدا اشکام بند نمی اومد ...
2 تير 1394

خاطره زایمان من

دختر عزیزم می خوام از روز تولد تو و اینکه چطور متولد شدی برای بگم 40 هفتم تموم شده بود و از هفته 41 هم 5 روز رو گزرونده بودم نگرانت بودم عزیزم رفتم پیش دکترم و اون برام نامه بستری نوشت با همسرم (سعید)رفتیم بیمارستان حتی هنوز شام هم نخورده بودم وارد بیمارستان که شدم نامه بستری رو که دید  گفت باید بستری بشی وای من اون لحظه خیلی ناراحت شدم  . اصلا فکر نمی کردم اینطوری بشه بدون مقدمه برم بیمارستان من هیچ کاری نکرده بودم همیشه تصور می کردم وقتی بخوام زایمان کنم از قبل برم حمام یه مقدار لباس برا خودم بزارم و... واسه همین خیلی ناراحت شدم از قسمت زایشگاه اومدم بیرون و به باباییت گفتم که اینطوری شده اونم ناراحت شد ....
2 تير 1394

از تو برای تو

دختر قشنگ  می خوام تا جایی که بتونم از تو و لحظه های قشنگی که کنار تو داریم بنویسم امروز تو 43 روزت شد عزیز دلم ...
2 تير 1394